script type=’text/javascript’ src=’http://taklearn.ir/wp-includes/js/l10n.js?ver=20101110′> تربيت جامعه منتظر(قسمت اول)
منجی عشق
این وبلاگ قصد دارد شما را با موضوع مهدویت بیشتر آشنا کند

تربيت جامعه منتظر(قسمت اول)

نهاد «جامعه منتظر» را به خوبي مي‌توان با نگاه به آموزه‌هاي نبوي و علوي رصد نمود و درباره گستره و غناي آن به انديشه و خردورزي پرداخت. پيامبر اکرم صل الله عليه و آله همواره از آغاز جامعه اسلامي، کام امت را با انتظار مي‌گشود و آنان را به فراسوي چشم‌اندازنگري، برنامه محوري و تلاش‌گري ره‌ مي‌نمود و جان آنان را با نسيم کلام خويش اين‌گونه آشنا مي‌ساخت: «افضل اعمال امتي انتظار الفرج. »

بنابراين حديث، انتظار فرج که برترين اعمال امت پيامبر آخر زمان صل الله عليه و آله به شمار مي‌رود، استوار مي‌گردد:
1. انتظار فرج و چشم‌اندازنگري؛
2. چشم‌اندازنگري و برنامه محوري؛
3. عمل و تلاش‌گري.
4. جامعه اسلامي اين‌گونه زمينه‌هاي رفتن باطل و آوردن حق را فراهم مي‌سازد و مسير تحقق فرج و عدالت‌گستري را به پا مي‌دارد.
نظام تربيتي و زمينه‌سازي
رفتن باطل، ضرورت و آوردن حق، رسالت است. از آن‌رو که در نظام خلقت و قانون‌مند جهان، بي‌حساب حرکت کردن نابودي است، سنت‌ها و قانون‌ها، مرصاد و کمين کساني هستند که سرکشي و غرور را بر خود بسته‌اند و خدا با اين مرصاد و سنت‌ها آنان را باز مي‌دارد.
باطل رفتني است  ( إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا ) رسالت ما آوردن حق و تحقق بخشيدن به آن است. پيش از رفتن باطل اين رسالت را بايد به جا آورد که  (جاءالحق و زهق الباطل[1] )‌.[2]
زمينه‌سازي يا انقلاب فرهنگي
آوردن حق، زمينه مي‌خواهد. اين رسالت، روشن‌گري و بينات مي‌خواهد که نظام تربيتي اسلام عهده‌دار است. امروزه اين زمينه‌‌سازي را «انقلاب فرهنگي» مي‌نامند.[3]
فرهنگ، يعني مجموعه ارزش‌ها و معيارهاي حاکم بر جامعه. پس انقلاب فرهنگي ارزش‌هاي موجود را دگرگون مي‌سازد و روابط اجتماعي را به گونه‌اي ديگر مي‌گرداند و به رسوم، اساطير، علوم و ارزش‌ها، شکلي و غنايي ديگر مي‌بخشد.[4]
دگرگوني ارزش‌ها
براي اين انقلاب فرهنگي، ارزش‌ها را بايد دگرگون کرد. و معيارها را درهم بايد ريخت. تا آن‌که تمام روابط و ضوابط و تمام صنايع، علوم و اساطير، هم‌آهنگ با ارزش‌هاي جديد، دگرگون شوند. بنابراين، براي دگرگون کردن فرهنگ، ارزش‌هاي حاکم را بايد جست‌و‌جو کرد؛ همان آرمان‌ها و هدف‌هايي که نيازها و سائقه‌هاي رواني انسان را پاسخ مي‌گويند.[5]
نقش بينش در تحول ارزش‌ها
آن‌چه ارزش‌هاي آدمي را دگرگون مي‌تواند سازد، همان بينش انسان است. هدف‌ها و آرمان‌ها در زمينه‌هاي گوناگون آگاهي، تغيير شکل مي‌دهند. چه بسا آرمان و ارزش امروز، ضد ارزش فردا به حساب آيد.
تا آن هنگام که بينش انسان از خود دگرگون نشود، بينش او به جهان و در نتيجه به تاريخ «که رابطه انسان با جهان است» و به طبقات اجتماعي و حکومت‌ها و سياست‌ها، دگرگون نخواهد شد. بنابراين، انسان از لحاظ شناخت و آگاهي از خودش عبور مي‌کند تا به جهان برسد. انسان با تلفيق تجربه‌گرايي و عقل‌گرايي تنها به تحليل علمي جهان دست مي‌يابد، نه تبيين کلي آن؛ زيرا تبيين کلي جهان نه از تجربه و نه از عقل که از ادراکات بلاواسطه‌ انسان مايه مي‌گيرد و تفکر از همين منبع شناخت مي‌جوشد و استنتاج مي‌نمايد.
انسان خود را بي‌واسطه احساس مي‌کند. با درک وضعيت، تقدير و ترکيب خود، به شناخت نظام و جمال و حق و اجل مي‌رسد و تاريخ و طبقات را در رابطه انسان با جهان مي‌فهمد و تضادهاي اصلي را هم‌آهنگ با نظام هستي و مي‌شناسد.
بنابراين، انسان ترکيب خود را بي‌واسطه احساس مي‌کند. او ترکيبي از اندام‌هاي حسي، تخيل، تفکر، تعقل و غريزه‌هاست. اين احساس بي‌واسطه است و البته از راه مقايسه با سنگ، گياه و حيوان هم تفاوت‌ها را مي‌تواند بشناسد و استعدادها را مي‌تواند کشف کند. انسان با آگاهي از ترکيب پيچيده‌ خودش به موارد زير دست مي‌يابد:
1. توقعش از خودش بالا مي‌رود و ارزش‌هايش متحول مي‌شود و ديگر به لذت، خوشي، رفاه تکرار و تنوع زندگي دل نمي‌بندد؛ چون بيش از اينها استعداد دارد و هرگز ساخت او با لذت و خوشي نمي‌سازد. از همين‌رو، خود آگاهي درد و رنج را در وجود او وارد کرده است و او همراه اين همه رنج و با وجود اين ترکيب و اين همه استعداد چاره‌اي جز حرکت و رفتن ندارد و جز تحرک نمي‌تواند بخواهد و اگر هم تحرک را نخواهد، مجبور است که رنج ببرد و ضربه بخورد.
2. در اين ترکيب پيچيده با جبرهاي گوناگون، آزادي خود را مي‌شناسد و عمل او، ديگر همانند حيوانات انعکاس و بازتابي نمي‌تواند باشد؛ چون که از تفکر، تعقل و سنجش هم برخوردار است. از همين رو، از عمل انعکاسي به عمل انتخابي مي‌رسد و بايد توجه نمود که انسان از اين ترکيب برخوردار است و اصالت با همين ترکيب است. فکر، عقل، غريزه، تجربه، وراثت و تاريخ، در ترکيب پيچيده آدمي، اصل و زيربنا نيستند که در ترکيب اصل با ترکيب است و همين ترکيب پايه به شمار مي‌رود.
3. انسان با همين ترکيب پيچيده، کليدي براي شناخت جهان به دست مي‌آورد و با بينش که از وضعيت، تقدير و ترکيب خود مي‌يابد، به اين تلقي از جهان مي‌رسد:
1- نظام و قانون‌مندي جهان هستي؛
2- جمال و زيبايي جهان هستي؛
3- حق و هدف‌داري جهان هستي؛
4- اجل و مرحله‌اي بودن جهان هستي.[6]
حرکت فکري انسان از همين ادراکات بي‌واسطه و منابع دست اول سرچشمه مي‌گيرد، ولي محدود و محبوس در آنها نمي‌ماند و اين ادراک و احساس، خود کليد و آغازي براي شناخت «جهان»، تاريخ و جامعه است. اين بينش فلسفي، براساس آن ديد کلي انسان از خود، هستي و نقش او در هستي بيان مي‌شود، برداشت‌هاي علمي را تعيين مي‌کند و چهارچوبي براي جهت دادن به تمام تجربه‌ها و علوم مي‌سازد. بر همين اساس، آدمي با شناخت ترکيب خويش سرود «انّي ذاهب»[7] را سر مي‌دهد، نقش اساسي خود را حرکت مي‌داند و جهان هستي را مسير و صراط مي‌شناسد.[8]
و مهم‌ترين مسئله براي دگرگون کردن بنياد فکري در جامعه، همين بينش است که انسان به اين منبع و درک بي‌واسطه، آگاهي پيدا کند.[9]
تبيين عناصر تقدير، ترکيب و وضعيت
براساس ترکيب ويژه انسان، شناخت بي‌واسطه و حضوري انسان و آزادي‌اش، فطري و هم‌آهنگ با ساخت، بافت و خلقت اوست. انسان مجبور است که آزاد باشد. احاديث بر اين گفته اشارت دارند که «لا جبر و لا تفويض بل امر الامرين.[10]» انسان هر دو را دارد؛ يعني جبر در اختيار و اختيار در عمل.
اين انساني که براساس ترکيب خاص خود مجبور است انتخاب کند، براي انتخاب کردن به سنجش نيازمند خواهد بود. و براي سنجش، به شناخت نياز دارد. پس انتخاب، سنجش مي‌خواهد و سنجش هم نيازمند به شناخت است. در اين صورت، شناخت بي‌واسطه، منبع نتيجه‌گيري‌هاي فلسفي او خواهد بود. آدمي «قدر» و اندازه نيروهاي خود را احساس مي‌کند، «ترکيب» و چگونگي خود را احساس مي‌کند، «وضعيت» و محکوم بودن خود را احساس مي‌کند، و اين‌گونه تقدير، ترکيب و وضعيت انسان، کليدهايي براي شناخت جهان، نقش انسان و ادامه او مي‌شوند.[11]
تقدير
تقدير، يعني انسان اندازه استعدادها و نيروهايش را شناسايي کند و براساس آن استمرار امتداد خود را بيابد. آدمي به اندازه استعدادهايش ادامه دارد و مقدار نيروهايش استمرار او را مي‌نمايد. بدين‌سان، اصل معاد مطرح مي‌شود.[12]
ترکيب
ترکيب، يعني چگونگي هم‌آهنگي اين نيروها و استعدادها با يک‌ديگر و بيان اين نکته که آن ترکيب به تبديل مي‌انجامد.
ضرورت حرکت انسان از کيفيت ترکيب او مايه مي‌گيرد. ترکيب و ساخت او به گونه‌اي است که امکان ايستادن را نخواهد داشت. به انسان خود آگاهي داده‌اند و شوري در او ريخته‌اندکه فاصله بودن و شدنش را احساس مي‌کند. همين احساس، او را در مراحل عالي روحي، اجتماعي و تاريخي‌اش به حرکت مي‌کشاند.
با وجود همين ترکيب خاص انسان، نقش او در جهان هستي احساس مي‌شود و او مي‌يابد که تنوع‌ها، تکرارها، بازي‌چه شدن و بازي‌گري‌ و تماشاچي بودن، نمي‌تواند نقش آدمي باشد و به خوبي مي‌فهمد که آنها همه ماندن و گنديدن است. از اين‌رو، با ابراهيم هم‌نوا مي‌شود و سرود «اني ذاهب...» سر مي‌دهد و به کاروان انسان‌هاي ره‌رو و در حال حرکت مي‌پيوندد و حرکت را نقش خود و برخاسته از ترکيب خويش مي‌داند.[13]
وضعيت
وضعيت، يعني انسان موقعيت خود را در گذرا از ديروز، امروز و فردا مي‌بيند؛ مي‌يابد که آن‌چه بوده، به اختيارش نبوده است. اين‌گونه خود را محکوم مي‌يابد و به حاکم خويش توجه مي‌کند و رو مي‌آورد؛ حاکمي که ترکيب ندارد و «احد»، صمد و بي‌نياز است. اين بي‌نيازي نامحدودي را در پي دارد که پايه نامحدودي، احاطه، پايه احاطه، حضور و پايه حضور، آگاهي و شعور است. نامحدودي با بي‌مانندي هم‌آهنگ مي‌نمايد.[14]
رسيدن به «توحيد» در وضعيت انسان است؛ توحيدي که از همان درک بي‌واسطه از خود مايه مي‌گيرد. با اين تلقي و بينش، ما به «اللّه» همان‌گونه که در قلبمان حکومت داده‌ايم، در زندگي و لايه‌هاي اجتماعي خويش نيز حکومت خواهيم داد.
موضع‌گيري انسان در برابر حکومت‌ها، سياست‌ها و حوادث، با وجود اين بينش مشخص مي‌شود و او حکومتي با اين شاخص‌ها مي‌خواهد:
1. حکومتي هم‌آهنگ و هم‌گام با نظام حاکم بر هستي؛
2.‌ قانوني در اين سطح و گستره و نه در سطح قراردادها،
3.‌ حاکمي در اين قلمرو، نه در داخل مرزها... .
او از اين‌چنين حکومت، قانون و حاکمي در اين وسعت و عمق، هدفي بالاتر از رفاه، آزادي، عدالت و تکامل خواستار است.
انسان پس از تکامل به جهت‌گيري نيازمند است. رسيدن به تکامل نيز پايان نيست؛ چون اکنون آغاز پوچي است؛ آن هم به شکلي گسترده‌تر و پيچيده‌تر. پس انسان ناچار از جهت‌گيري است. حال انسان اين جهت‌ عالي‌تر يا پست‌تر را که همان رشد يا خُسر او باشد، با فرآيند شناخت، سنجش و گزينش بر مي‌گزيند. بنابراين، انسان موضع‌گيري‌هايش را از بينش‌هايش مي‌گيرد و بينش خود را هم از درک بي‌واسطه و حضوري خود به دست مي‌آورد.
انقلاب فرهنگي و زمينه‌سازي ظهور حق با همين بينش بنيادي آغاز مي‌گردد و به راهي مي‌رود که راه رسولان است.[15]
راه انبيا
براي واداشتن مردم به تفکر و آموزش کتاب و حکمت به آنان، بهتر است که از دارايي و درک بي‌واسطه و حضوري آنان از اين منبع شناخت، بهره‌برد، نه آن‌که سرمايه‌اي ديگر بسپريم. براي تحول و دگرگون ساختن ارزش‌هاي حاکم بر جامعه و مردم، از همين منابع دست اول بايد بهره گرفت. اين منبع شناخت، جدا از شناخت‌هاي تجربي و يا مطلبي علمي و شناخت‌هاي دست دوم است.
انبيا کارشان را با تکيه بر همين شناخت و با ذکر و يادآوري از همين شناخت آغاز مي‌‌کردند و به انسان‌ها نشان مي‌دادند که چگونه ميان خود و آن‌چه حاکم گرفته و هدف خويش ساخته، مقايسه نمايند.[16] [17]
آنان به انسان نشان مي‌دادند که چگونه ميان هدف‌ها و معبودهايش مقايسه کند و با اين مقايسه‌ها به تکبير و سپس به توحيد برسد.[18] و خدا را حاکم بگيرد و در درون و جامعه و جهان خود جز حکم او را گردن نگذارد.
از اين‌رو، بينش انسان از خودش دگرگون مي‌شود و راه مي‌افتد و در اين حرکت، رو به کسي مي‌آورد که بالاتر و عالي‌تر از اوست. با اين ديد، ديگر بهشت، مقصود انسان نيست، بلکه منزل اوست؛ و مقصد چنان است که مي‌فرمايد:  (اليه المصير )[19] و  (الينا ايابهم )‌[20] و  (الينا ترجعون )‌.[21]


-------------------------------------------------------------------------------
[1]. سوره اسراء، آيه 81.
[2]. عين، صاد، درس‌هايي از انقلاب، انتظار، ص 29-30.
[3]. عين، صاد، درس‌هايي از انقلاب، انتظار، ص 30-31.
[4]. همان، ص 33-34.
[5]. همان، ص 37-40.
[6]. ر.ک. عـ ص، درس‌هايي از انقلاب / دفتر اول: انتظار، ص 51-52 و حرکت، عين ـ صاد، ص 72.
[7] . يعني به سوي خدا در سير و حركتيم.
[8]. همان.
[9]. ر.ک: عين ـ صاد، حرکت، ص 74-75.
[10]. کافي، ج1، ص 160.
[11]. ر.ک، عين ـ صاد، حرکت، ص 78.
[12]. پيشين، ص 79-80.
[13]. همان.
[14].
[15]. پيشين، 53-54.
[16]. انترکون في ما ههنا مينن، شعرا، 146.
[17]. پيشين، ص 61-62.
[18]. و ربک فکبر و ثبابک فطهر...، مدثر، 4-3.
[19]. سوره مائده، آيه 18.
[20]. سوره غاشيه، آيه 25.
[21]. سوره انبيا، آيه 35.

دكتر فرامرز سهرابي


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

چه با شکوه است تصویر ایامی که تنها حاکم عالم، دادگستری چون قائم آل محمد(عج) باشد. و چه زیباست زندگی در ایامی که پرچمی جز پرچم توحید به اهتزاز نباشد و ندائی جز ندای حق به گوش جهانیان نرسد، دورانی سرشار از عطوفت، مهربانی، عدالت، آزادگی و کرامت انسانی.
موضوعات
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان منجی عشق و آدرس monjieeshgh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 161
بازدید ماه : 254
بازدید کل : 33023
تعداد مطالب : 50
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1